شبکه یک - 12 مهر 1398

فردوسی و نظریه‌ی "ایران اسلامی" - قسمت دوم-("نه" به: اسلام ایرانی_ ایران غیر اسلامی _ اسلام ضد ایرانی)

به مناسبت "روز شعر و ادب فارسی" _ طوس مشهد _ مزار حکیم ابوالقاسم فردوسی _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

نکته‌ی سوم موادی که فردوسی استفاده کرده، موادی است که بازیافت آن‌ها و تولید انرژی فرهنگی و و معنوی اخلاقی از آن‌ها کار فوق‌العاده سختی است. بعضی حتی اهمیت او را انکار کرده‌اند. بعضی گفته‌اند فردوسی با این نبوغ خود، با این قلمش، چرا آمده سال‌ها وقت گذاشته برای شاهنامه، شاهنامه سه یا به تعبیری چهار بخش است، بخشی از شاهنامه صریحاً خرافه است، اصلاً خرافات است، بخشی از این‌ها سند ندارد، بحث شاهان قبل است، همیشه با خود می‌گفتم چرا فردوسی این همه برای شاهان وقت گذاشته است؟ نظام شاهنشاهی و شاهان و این‌ها، بعد کلی خرافه، این‌ها چیست؟ بعد وقتی دقیق شدم دیدم تقریباً هیچ داستانی در شاهنامه نیست که کمتر از ده تا بیست تا از تعالیم قرآن و سنت و اهل بیت را آورده و در آن قالب ریخته است، در بین کسانی که از طرفی او را به جرم شیعه بودن تحقیرش می‌کردند، از طرفی حکومت‌ها او را تحت تعقیب قرار داده بودند از طرفی خلافت مرکزی دشمن او بود و از طرفی کلی رقیب و حسود دارد، می‌دانید که ایشان بچه پولدار به دنیا آمد، دهان‌زاده بود، دهان به معنای ملاک است ولی در اواخر عمر در فقر مرد. 50 هزار بیت مثنوی در بحر متعاقب با این همه کلام زیبا و باشکوه. و در هیچ بیتی لغو نگفته است، در هیچ بندی لغو نگفته است. هیچ به او دادند که از این هیچ چه‌ها ساخت! یک بسته هیچ به او دادند. می‌دانید شاهنامه قبل از فردوسی نوشته شده بود، هم شاهنامه به نثر هم شاهنامه به نظم، برای قبل از فردوسی است، یک بخشی از شاهنامه داستان‌های آن است که از زمان کیومرث که همان حضرت آدم (ع) است شروع می‌شود تا زمان فریدون. در این داستان‌ها مدام شجاعت و حماسه‌ی ملی، روح مقاومت و مردانگی را از طریق زبان فارسی در مردم می‌دمد. یکی از علت‌هایی که استکبارهای غربی، فرانسوی ها و بخصوص انگلیسی‌ها هرجا زبان فارسی حاکم بود مبارزه کردند تا این زبان را له کنند، چون فارسی زبان دوم اسلام است، از بین همه‌ی زبان‌ها، حتی خلافت امپراطوری عثمانی که 600 سال ابرقدرت مسلمان جهان بودند و تا قلب اروپا پیش رفته بودند، اصلاً 400 سال کل اروپا دست عثمانی‌ها بود، زبان عثمانی‌ها که زبان دربار و رسمی آن‌ها بود، زبان فارسی بود، من وقتی سال‌ها پیش در بوسنی بودم در دانشگاه سارایوو جلسه‌ای داشتیم، آن‌جا گفتند ما فقط 46 دیوان فارسی توسط شاعران بوسنیایی داریم، برای قرن‌ها قبل است، ببینید زبان فارسی به‌عنوان حامل فرهنگ اسلام در بالکان و بوسنی از چند قرن پیش بوده است، گفتند ما فقط 46 دیوان شعر زبان فارسی داریم که شاعران آن اروپایی هستند. چرا همه‌جا با زبان فارسی مبارزه کردند؟ شعرهای اقبال لاهوری به فارسی است  خودش هم سنی است و زبان او هم اردو است، همه‌ای حب اهل بیت از امیرالمومنین و حسن و حسین (علیهم السلام) تا حضرت مهدی (عج)، همه‌جا صحبت این‌هاست ولی الان مردم پاکستان دانشگاه لاهور، همان شهر اقبال، شهرهای فارسی ایشان را وقتی در دانشگاه آن‌ها می‌خوانم هیچ‌کس نمی‌فهمد، گفتم برای شما متأسف هستم. انگلیس‌ها زبان فارسی را در خارج از ایران نابود کردند، داخل هم در زمان پهلوی خواستند از زبان فارسی سلاح بسازند علیه اسلام و عربی. اسلام تا ایران به زبان عربی آمده، از ایران به‌سمت شرق هرجا رفته به زبان فارسی رفته است. اسلام در آسیای میانه به چین، به هند، به مالزی و اندونزی، همه‌جا به زبان فارسی رفته است. شما هرجای دنیا بروید، کلمات فارسی هست، چون زبان فارسی حامل فرهنگ اسلام بود. در هیچ زبانی به اندازه‌ی زبان فارسی فرهنگ اسلامی در رشته‌های مختلف از ادبیات تا تاریخ یا هر چیز دیگری هیچ زبانی مثل زبان فارسی نبوده که این همه مطلب تولید کرده. وقتی زبان فارسی را از همه‌جا قطع کردند یعنی دریچه‌ی فرهنگ ناب اسلامی را بستند. شما هر زبانی را یاد می‌گیرید تابع فرهنگ همان زبان می‌شوید، شما اگر زبان چینی یاد می‌گیرید می‌روید و فیلم‌های چینی می‌بینید، کتاب چینی می‌خوانید، تجارت چینی، بعد فرهنگ چینی و اخلاق چینی، می‌گویید من این‌ها را بلد هستم. آن زمان ایرانی بود، وقتی زبان فارسی به هرجا می‌رفت می‌گفتند حالا ما می‌خواهیم مطلب به زبان فردوسی بخوانیم، سعدی، مولوی، فردوسی، نظامی، ناصرخسرو، ابن یمین، بعد می‌آمد می‌دید این‌ها که فقط شعر نیست، پر از حکمت است، پر از اخلاق است، جهان‌بینی است، توحید است، عدالت است. زبان، دریچه‌ی فرهنگ است. این‌که زبان انگلیسی را انگلیس‌ها در مستعمرات خود اجباری کردند، زبان فرانسه را فرانسوی در مستعمرات خود اجباری کردند، روس‌ها در مناطق خود، زبان خود را اجباری کردند و گفتند این زبان اجباری است، این زبان علم است، زبان تمدن است و با زبان فارسی همه‌جا مبارزه کردند علت این است که زبان فارسی که فردوسی دوباره آن را در جهاتی احیا می‌کند، این زبان بزرگ‌ترین حامل زبان توحید و اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) است. تقریباً بیش از 5هزار از ابیات فردوسی در شاهنامه به ازای هر کدام آیه و احادیث وجود دارد که آن‌جا فردوسی نمی‌گوید این آیه قرآن است یا حدیث پیغمبر (ص) یا حدیث امیر المومنین (ع) است، ولی دارد همان‌ها را به این زبان می‌گوید و آن را به ایرانی‌های قبل از اسلام نسبت می‌دهد، آن‌ها را هم به خوب و بد تقسیم می‌کند. خب داستان‌های شاهنامه قضیه‌ی پیشدادیان و بعضی از چیزهایی که هیچ سندی نداشته است را به خدمت می‌گیرد، شاهان را به ظالم و عادل تقسیم می‌کند، یعنی از حکومت خوب و بد حرف می‌زند. از حکومت دینی حرف می‌زند، اصلاً فردوسی تئوری پرداز حکومت دینی است، می‌گوید ایران قبل از اسلام هم همیشه حکومت دینی بوده است و اصلاً حکومت باید دینی باشد. از حماسه و شجاعت ایرانی حرف می‌زند که می‌گوید اگر کسی شاهنامه خوانده باشد دیگر تن به سلطه‌ی بیگانه نمی‌دهد. نکته جالب است که این‌ها آمدند در زمان پهلوی که یک حکومت دست‌نشانده‌ی صد درصد تحقیرشده‌ی غرب و بیگانه بود خواستند فردوسی و شاهنامه را که ضد بیگانه و پیام مقاومت و حماسه و شجاعت است تبدیل کردند به هجوم علیه اسلام و تسلیم در برابر غرب. باید این توطئه‌ها را بفهمیم. بخشی از شاهنامه هم افسانه‌های پهلوانی است، از قیام کاوه‌ی آهنگر شروع می‌شود تا کشته شدن رستم، پر از مطالب اسلامی و شیعی است. نسبت به تورانی‌ها که صدماتی به ایران وارد کردند اظهار نفرت می‌کند، داستان یک پلهوان سیستانی که خود فردوسی وقتی می‌گوید رستم هست، دروغ نیست، ولی این رستمی که شما در شاهنامه می‌بینید را من ساخته‌ام، رستمی در سیستان بود و یک سرداری بود، که حتی در زمان خلافت عباسی بعد از فردوسی - حتی قبل از او به‌نظرم رفته بودند سیستان و گفته بودند ما طویله‌ی رخش رستم را هم پیدا کرده‌ایم، فردوسی می‌گوید رستمی در کار بود ولی این رستم نبود، این رستمی که وقتی اسم او را می‌آوری طور دیگری می‌شوی، این را من ساخته‌ام ولی هدفم چه بود؟ رستم قهرمان دفاع از کشور در برابر بیگانه بود، فداکار، دارای خوی مردانه، ظالم‌ستیز و در حال دفاع از مظلوم بود، در مسائل اخلاق را رعایت می‌کند، در برابر بی‌ناموسی و بی‌اخلاقی می‌ایستد، از هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌ترسد، در کوه‌های مازندران به جنگ دیو سپید هم می‌رود. رستم چیزهایی را می‌سازد که از آن مقاومت و قهرمانی و غیرت ملی می‌سازد، این‌که ما تسیلم غرب نمی‌شویم. من زمانی به این تیپ‌ای ایران باستانی‌ها گفتم نادان‌ها! اگر شما می‌خواستید از ایران در مقابل عرب هم دفاع کنید، صدام آمد به اسم عربیت به ایران حمله کرد یکی از شما را هم ما در جبهه ندیدیم که بیایید شعار ناسیونالیسم و ملی‌گرایی و ایران پیش از اسلام بدهید، در یک وصیت‌نامه ما نداریم که من به عشق هخامنشی دارم به جنگ می‌روم، ما یک وصیت‌نامه‌ از شهدا نداریم که بگوید من دارم به خاطر ساسانیان به جبهه می‌روم! آن زمان شما کجا بودید که از خاک ایران دفاع کنید؟ این بچه‌ها با یا حسین یا حسین از ایران دفاع کردند. و بعد هم گفتم اصلاً شما فرض کن که شما طرفدار ساسانیان هستید، یا هخامنشیان، خب هخامنشیان آنقدر مرد بودند که رفتند آتن را گرفتند، هخامنشی قدرت شرق بود، یونان و روم قدرت غرب، این‌ها مدام با امپراطوری غربی می‌جنگیدند، خشایار، داریوش، کورش، این‌ها رفتند و آتن که مرکز یونان بودند گرفتند و بعد زمان اسکندر که آن‌ها آمدند، آن‌ها به تخت جمشید می‌گفتند پرسپولیس پرسپولیس و این نام ها اسم‌هایی هستند که اشغالگران غربی روی ما گذاشتند، پرسپولیس یعنی شهر پارس، حالا بعضی با افتخار می‌گویند پرسپولیس! - پرسپولیس اسمی بود که اسکندر و اشغالگران غرب به انتقام کار هخامنشیان که آتن را گرفته بودند آمده بودند تخت جمشید را آتش زدند و تا این‌جا آمدند یا مغول از این طرف حمله کرد و من تعجب می‌کنم از بعضی ایرانیانی که اسم فرزند خود را چنگیز می‌گذارند یا اسکندر، چنگیز کسی بوده که آمده ایران را نابود کرده و رفته آن وقت تو نام فرزند خود را چنگیز می‌گذاری یا اسکندر، البته بعضی می‌گویند ذوالقرنین اسکندر بوده، اسکندر ذوالقرنین بوده که یک حکومت دینی جهانی تشکیل داده است نه کورش، حالا در این‌ها اختلاف است ولی ما نژادپرستی را قبول نداریم، آقا فلانی ایرانی بوده یا فلانی بوده، خب چه بوده؟ کجایی بوده مهم نیست، چه کسی بوده؟ ظالم بوده یا عادل؟ خادم بوده یا خائن؟ ما به این کار داریم نه به این‌که ایرانی بوده یا عرب بوده یا ترک یا غربی یا شرقی. خب واژه‌ها را با ادبیات ایرانی بگو چرا با تعبیر غربی می‌گویی، اگر تو می‌خواهی نژاد و همت ایرانی را پاس بداری خب ایرانی‌اش را بگو، این‌ها دیگر برای ما کم‌کم فرهنگ شده است.

خب فردوسی آن‌جا آمده حماسه‌ی ملی و غیرت مقاومت را در برابر رومی‌ها و مهاجمین و تورانی‌ها و حتی در برابر عربی که به‌نام اسلام ولی برای منافع خود آمد، بنی‌امیه و بنی‌عباس، موضع می‌گیرد. بخشی از شاهنامه هم که عرض کردم تاریخی است، یک بخش پهلوانی بود یک بخش تاریخی هم دارد که از شکست دارا شروع می‌شود، هجوم اسکندر به ایران، اشکانیان را خیلی سریع رد می‌شود، به هخامنشیان یکی دو جا اشاره می‌کند ولی هیچ‌جا اسم کورش را نیاورده است، اصلاً کلمه‌ی کورش در شاهنامه نیامده است، و بعد می‌آید زمان ساسانیان را پر و بال می‌دهد و مواضعی که در این مسائل می‌گیرد. ولی این موارد از قبل از فردوسی بوده است یعنی مسعودی، مسعودی مروزی، شاهنامه دارد، قبل از فردوسی، ابوموید بلخی شاهنامه‌ای به نثر دارد نه به شعر، بعد دقیقی است که خراسانی است، گشتاسب‌نامه و همین شاهنامه را می‌نویسد که بخشی از آن را می‌نویسد و کشته می‌شود. فردوسی از زمان جوانی مشغول بازنوشتن این‌ها بوده که این قالب را که دارند که هم بشود در قالب عرب ضد ایران به نام اسلام ایستاد هم بشود از اسلام در برابر نژادپرستان ایرانی دفاع کرد. به‌نظرم یک پروژه‌ی بزرگی بوده است که از خیلی غرب فردوسی روی آن کار می‌کرده، خودش می‌گوید سی سال روی این پروژه کار کرده است و ما هنوز قدرش را نمی‌دانیم، چیزهایی هم به فردوسی نسبت داده‌اند که سندی ندارد مثل مثنوی یوسف و زلیخا که به او نسبت داده‌اند در حالی که اهل فن معتقد هستند که حدود دو قرن بعد سروده شده و مثنوی ظریف‌تری هم هست. در هر صورت قهرمان سبک خراسانی که از قرن چهار و زمان فردوسی تا قرن شش کاملاً رایج بود، جناب فردوسی است. بعضی‌ها خواسته‌اند در ادبیات عرب کسی را مثل فردوسی مثال بزنند، به رئالیسم اروپایی مثلا زده‌اند.

و اما بخش سوم و آخر عرایضم. از این مواد، حتی من سندات تقی‌زاده را هم آورده‌ام که کسی هست به‌اسم ایران قبل از اسلام به ایران خیانت کرد و نوکر انگلیس‌ها بود و مدام ایران ایران علیه اسلام گفت در حالی که بزرگ‌ترین خیانت‌ها را به ایران کرد، حتی من نقل قول خود این مردک را هم آورده‌ام، این همان کسی هست که می‌گوید اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید از تار مو تا ناخن پا غربی و انگلیسی شویم، جالب است که ایران‌پرستان ما هم درواقع انگلیسی‌پرست هستند، ریشه‌ی قصه‌های شاهنامه را که ایشان می‌شمرد، خودش تصریح می‌کند که اغلب این‌ها هیچ سندی ندارد، حتی تاریخ واقعی ایران هم نبوده، ترکیبی از یک چیزهایی است، یک‌سری اساطیری است که سینه به سینه آمده، به آن شاخ و برگی داده‌اند و تغییراتی پیدا کرده، داستان‌های مبهم و تاریک و بی‌سندی از نیاکان خیلی قدیمی و گزارش‌های ماقبل تاریخ است، آن‌قدر قدیمی که می‌گوید ریشه‌ی بسیاری از این ها به دوران آریایی مربوط می‌شود، می‌دانید که ایرانی‌ها طبق یک نقل آریایی‌هایی هستند که از آسیای میانه و شمال به هند آمده‌اند، در هند بوده‌اند و بخشی از این‌ها از هند به ایران آمده‌اند و ریشه‌ی فرهنگ ایرانی و هندی یکی است، درواقع قضیه‌ی پیشدادیان و فرهنگ ایران باستان بیشتر هندی است تا ایرانی، ریشه‌ی ما و ایرانی‌ها یکی بوده است، یک بخشی از آن‌ اینقدر قدیمی است که بخشی از آن ریشه در اوستا دارد، شبیه آن در ریدودا است، ریدودا جزء اول از چهار جزء ودا است، ودا کتاب مقدس هندوها و برهمن‌هاست در هند، قدیمی‌ترین آثار قدیمی هند است از زبان سانسکریت، که این سانسکریت هم که در زمان پهلوی بوده است، ریشه‌اش هندی است. بخش‌هایی که در شاهنامه آمده است ریشه‌ی آریایی هندی دارد، بخشی ریشه‌ی اوستایی دارد، تاریخ افسانه‌ای از اول دنیا تا اولین انسان کیومرث است، کیومرث یا کیو مره تا با حضرت آدم (ع) مقایسه شده است که حضرت آدم (ع) است و با گاو می‌آید، گاو به‌عنوان آغاز خلقت یاد می‌شود این است که هنوز در هند هندوها گاو را مقدس می‌دانند، به این علت که جزو ریشه‌های فرهنگ آریایی بوده است، گاو در هند هنوز مقدس است حتی ادرار گاو را به‌عنوان نوشابه‌ی مقدس می‌خورند و برای برکت به خودشان می‌زنند، این ریشه‌ی آریایی داشته است، یعنی آریایی‌ها در ایران و هند گاو را مقدس می‌دانستند و ادرار آن را نوشابه‌ی مقدس. بخشی از آن در اوستا بوده، بخشی از آن برای قبل از اوستاست. یک روایت سرهم‌بندی‌شده و مرتبی از آن ساخته شده و بخشی از تاریخ اساطیری ایران است و محل گزارش اغلب این‌ها هم شمال شرق ایران بوده که الان آسیای میانه می‌شود و احتمالاً ظهور و تولد اوستا هم همان‌جا بوده باشد. بخشی از آن‌چه در شاهنامه آمده برای ایران است ولی ریشه‌های ارمنی دارد، بخشی ریشه‌ی هندی بخشی ریشه‌های یونانی دارد، مشابه این‌ها در آن فرهنگ‌ها هم هست، بخشی ریشه‌های ایرانی خیلی قدیم است ولی سندی ندارد. اولین کتاب داستان رزمی حماسی در زبان ایرانی که آثار آن مانده کتاب خیلی کوچکی است به‌نام «یادگارنامه‌ی زریر» که به زبان پهلوی «یاتگار زریران» نامیده می‌شود. حدود 500 میلادی، اولین باری که به دست آمده از آن بحث می‌شود، قدیمی‌ترین کتاب داستانی ایران است که یک قطعه و یک موضوع از داستان را برداشته و با اسلوب رزمی و جنگی آن را پرداخته، احتمالاً جزو داستان‌های ملی ایرانیان بوده است چون هم شاهنامه‌ی فردوسی به آن اشاره می‌کند هم طبری در تاریخ طبری به آن اشاره می‌کند. قصه‌های دیگری که به شکل‌های مختلف آمده. زمان ساسانیان بعضی از داستان‌ها دوباره قالب‌ریزی شده‌اند. شاهنامه‌های قبل از اسلام هم داریم، شاهنامه‌های بعد از اسلام هم چندین شاهنامه بوده‌اند، بعضی از اشکانیان داخل آن آمده، این گودرز و بیژن و دیو و فرهاد و میلاد از اشکانیان هستند با این‌که شاهنامه از اشکانیان سریع عبور کرده. بخشی از آن از اساطیر یهود است. مثلاً بعضی از نسبت‌هایی که به جمشید می‌دهد همین تعابیری است که در تورات و قرآن راجع به حضرت سلیمان است که دیو و فرشته و باد و این‌ها در تسخیر او بودند، همین‌ها را فردوسی در شاهنامه به جمشید نسبت می‌دهد. بعضی از اسم‌های قدیمی مثلاً جمشید را تطبیق می‌دهند که چه کسی حضرت ابراهیم است و چه کسی دیگری، در ادبیات ایرانی قبل از اسلام این‌ها به اسم‌های دیگری آمده است. حتی بعضی گفته‌اند زرتشت همان حضرت ابراهیم (ع) است. اما کاری که ایشان می‌کند به جای این‌که بیاید رژیم‌های شاهنشاهی غیر اسلامی چه عرب چه ایرانی را توجیه کند، صریح تقسیم‌بندی می‌کند، دوقطبی فریدون و ضحاک را درست می‌کند، قدرت در مسیر حق و قدرت در مسیر باطل. کیخسرو را مطرح می‌کند و مقابله او با قدرت را که برای خدمت به اهورا مزدا، به خداوند، که حکومت دینی باشد، باید قدرت را به دست آورد ولی به روش خدایی و در مسیر خدایی. این تفکیک‌ها و اسم‌هایی که می‌آورد را توجه کنید، اسم‌ها را رها کنید و مفاهیم را بگیرید. راجع به جمشید که اول خدماتی می‌کند و بعد که به قدرت می‌رسد دیکتاتور می‌شود و ادعای خدایی می‌کند تا دیوانه می‌شود. فردوسی شخصیت جمشید را در هر دو مرحله ترسیم می‌کند. ظاهر این‌ها همه اسطوره است ولی نمونه‌های واقعی آن را در بیرون نشان می‌دهد که چطور باید قدرت را مهار کرد، با ایمان درون و با ایمان اجتماعی از بیرون. فردوسی می‌گوید نباید بگذارید قدرت بخش اهورایی و الهی انسان را بجود و له کند و انسان را به موجودی اهریمنی تبدیل کند. قدرت اهورایی و اهریمنی، قدرت دینی و قدرت ضد دینی، قدرت عدل، قدرت ظلم، این‌ها را فردوسی تفکیک می‌کند و به آن‌ها معنای معنوی می‌دهد. می‌گوید گشتاسب که هم گُشتاسب گفته شده و هم گَشتاسب کسی است که قدرت او را فاسد می‌کند، دیو قدرت هیچ‌چیز اهورایی و الهی در او نمی‌گذارد فقط قدرت را حفظ می‌کند و حاضر است فرزند خود را فدا کند و رستم را نابود کند و فرزند خود را به جنگ او بفرستد تا خود سر قدرت بماند، عشق به فرزند، عشق به وطن، عشق به ارزش‌های اهورایی و الهی را پایمال می‌کند و فقط به‌دنبال لذت قدرت است. اسفندیاری که فردوسی پرروش می‌دهد هم در این دوقطبی حضور دارد. دو نیرو، دو کشش درون اسفندیار هست. درون هر کسی یک موسی و یک فرعون وجود دارد. شخصیت اسفندیار را ترسیم می‌کند که این‌هایی که به قدرت می‌رسید یا به قدرت و ثروت می‌اندیشید، شما شخصیت دوگانه دارید، اسفندیار مجاهد دیدن اهورایی و الهی است که اول دلاور دین است و به صحنه می‌آید و فردوسی به زبان او می‌گوید: نخستین کمر بستم از بهر دین. این شعار اسفندیار است، یعنی قدرت در خدمت دین، در خدمت توحید، از قدرت دینی و جهاد دینی حرف می‌زند، قدرت هدف نیست بلکه وسیله است، این مردِ قلمرو اهورایی و الهی است، دین واقعی اخلاق است، معنویت است، عدالت است، اهریمن در وجود گشتاسب پیروز می‌شود، قدرت او را دیوانه می‌کند و این‌که چرا قدرت آدم‌ها را به این‌جا می‌رساند برمی‌گردد به تقوی. ببینید فردوسی چه تحلیل‌های زیبایی راجع به روان‌شناسی قدرت و اخلاق سیاسی دارد. رستم به‌عنوان کسی که تن به هیچ اسارت و ذلتی نمی‌دهد و نماد روح ایرانی اسلامی است. نام رستم در کنار نام علی بن ابیطالب و امیر المومنین (ع) در شعر بسیاری از شاعران بعد از فردوسی آمده است، رستم، علیِ فارسی است، وقتی می‌خواهد تشیع امیر المومنین (ع) به ایرانی غیر مسلمان نشان دهد می‌گوید رستم را که می‌شناسید، ابعادش را متعالی‌تر کنید، می‌شود علی (ع). اصلاً وقتی فردوسی رستم را توصیف می‌کند بسیاری در جاها دارد روایاتی که امیر المومنین (ع) گفته‌اند را تعریف می‌کند به‌عنوان ملاک انسان و فردوسی آن‌ها را به رستم نسبت می‌دهد. یک پهلوان میدان، مردمی که ذلت را نمی‌پذیرد نه در برابر غرب و نه در برابر شرق، انگار شعار رستم نه شرقی نه غربی است، شعار رستم این است: ما می‌توانیم، مظهر ما می‌توانیم است، ما هستیم، ما می‌توانیم، ما تسلیم نمی‌شویم، ما ذلت نشان نمی‌دهیم. رستم تجلی هیهات مِن ذله امام حسین (ع) است که فردوسی کلمه‌ی هیهات من ذله را در دهان رستم گذاشته است، دارد فرهنگ اسلامی شیعی مقاومت را در قالب شاهنامه ارائه می‌کند. قبل از این‌که اسفندیار به فکر تخت و تاج باشد، داستانی برای رستم و اسفندیار ذکر می‌کند که اگر بخواهم آن را بگویم طولانی می‌شود و به بخشی که می‌خواهم عرض کنم نمی‌رسم فقط یک اشاره‌ای بکنم، تنها چیزی که توانسته‌اند در دنیا آن را با شاهنامه مقایسه کنند، از شرق تا غرب جهان، بالاترین حرفی که زده‌اند گفته‌اند ایلیاد هومر در یونان با شاهنامه قابل مقایسه است. شما ببینید هالیوود و غربی‌ها چند فیلم راجع به اساطیر آن ساخته‌اند، از آثار ایلیاد چه کارهایی درآورده‌اند، همین تراوا که اسب تراوا را می‌آورند و داخل آن می‌روند این‌ها همه از اساطیر یونان و روم است از کتاب ایلیاد و هومر، ما عرضه نداشتیم از کتاب شاهنامه فردوسی یک فیلم درست که واقعا ًفردوسی باشد نه ایران ضد اسلام که فردوسی با آن درگیر شد، ایران اسلامی که فردوسی با آن اساطیر قبل از اسلام ساخته، اگر این شاهنامه دست هالیوود بود به شما می‌گفتم چه خبر بود، اگر فردوسی غربی بود و اگر شاهنامه در یونان و اروپا شکل گرفته بود تا الان هزار تا فیلم سینمایی ساخته بودند مخصوصاً با تکنولوژی‌های الان که دیو سیپد را هم طوری می‌سازند و هفت‌خوان رستم را که واقعاً فکر می‌کنی آن دیو الان هست. این‌ها برای امپراطوری روم و یونان چقدر فیلم ساخته‌اند؟ حتی همین هخامنشی و ساسانیان، خب این‌ها دائم با غرب در حال جنگ بودند، ساسانیان نماینده‌ی قدرت شرق بودند، روم و یونان غرب بودند، یک‌سره با هم می‌جنگیدند، همین الان در استان فارس می‌بینید دو شاه امپراطور یونانی جلوی اسب شاه ایران زانو زده‌اند، شاه ایران آن بالا نشسته و دو تا بزرگان روم و یونان جلوی او زانو زده‌اند، خب این یک افتخار است دیگر، شرق بر غرب پیروز شده، غرب در برابر شرق تسلیم شده، چرا از این‌ها فیلمی وجود ندارد؟ اگر هم بخواهند بسازند یا یک فیلمی می‌سازند مثل فیلم «سیصد»، یونانی‌ها و رومی‌ها کربلا درست کرده‌ بودند، عاشورای یونانی و رومی، یونانی‌ها در برابر چندصد هزار ارتش ایران و خشایار سیصد تا مجاهد شهادت‌طلب حسینی کربلایی یونانی رومی، گردنه را بستند، هر سیصد تا شهید شدند و کل ارتش ایران را شکست دادند، شاه ایران خشایار را هم که نشان می‌دهد شکل یک جانور خطرناک عقب‌مانده‌ای است که اصلاً آدم نمی‌داند چطور شاه شده است؟ در کتاب‌های داستان‌شان، در کتاب‌های مدرسه‌شان در بسیاری از کشورهای غربی تاریخ را از یونان شروع می‌کنند و می‌گویند دو دسته بوده‌اند: بربر و برتر، برتر یونان نماینده‌ی غرب است و بربرها ایرانیان‌ هستند. هنوز در کتاب‌های درسی آن‌ها هست. من نمی‌دانم این‌ها که از ایران قبل از اسلام و هخامنشی و ساسانیان می‌گویند، چرا این‌قدر عاشق غرب هستند، همان‌هایی که این‌قدر نه‌فقط به ایران اسلامی بلکه به ایران پیش از اسلام هم توهین می‌کنند. دانشمندان بزرگی آمده‌اند از ایلیاد هومر که کهنه‌ترین حماسه‌ی یونان است و موضوع آن همان تراوا، خدایان و این چیزهاست، تاریخ و فرهنگ ساخته‌اند، جنگ ده‌ساله‌ی تراوا را که به‌خاطر یک زن شروع شد. داستان به این صورت است که شاهزاده‌ی ایران به یونان رفته است، هلن زن منلش را فریب می‌دهد و با خود به تراوا می‌برد و جنگ ده‌ساله بر سر این خانم شروع می‌شود و آگاممنون پادشاه آرگوس دختری را که آشیل داشته آشیل، رستم یونانیان است، بلکه اسفندیار آن‌هاست، این‌جا ما چشم اسفندیار داریم آن‌ها پاشنه‌ی آشیل دارند، به هرجای آشیل که تیر می‌خورد کار نمی‌کرد الّا به پاشنه‌ی او که در تراوا هم یک تیر به پاشنه‌ی او می‌زنند که موثر واقع می‌شود، اسفندیار وقتی در آب رفت که روئین‌تن شود، حواسش نبود، وقتی در آب می‌رفت چشم‌هایش را بست، وقتی بیرون آمد...

از من می‌خواهند در مورد مشکلات روز صحبت کنم، این‌جا بحث ما مشکلات روز نیست، صحبت راجع به فردوسی است، همین‌هایی هم می‌گویم، بحث روز است. همین‌هایی که می‌گویند ما نمی‌توانیم، اعتماد به آمریکا و عشق به غرب دارند و می‌گویند آب خوردن ما هم دست آن‌هاست، ما هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم، ما داریم درس فردوسی به این‌ها می‌دهیم، همان‌هایی که گفتم را اگر درست گوش بدهید مشکلات امروزتان حل می‌شود که به‌جای ذلت و اتکای به بیگانه، بگویید ما می‌توانیم، این ملت قبل از اسلام چه بوده و بعد از اسلام چه‌ها بوده و شده، در این انقلاب چه‌ها کرده. مطلب دیگری که می‌خواستم عرض کنم این است که اصلاً در شاهنامه صحبت و افتخار به عشق و آزادی و این‌هاست، بحث خون سیاوش، بحث کینه‌ی ایرج اما در ایلیاد و هومر شما ببینید چه‌قدر خدایان مطرح می‌شوند، خدایانی که حسود هستند و رقیب انسان، خدایانی که گناه می‌کنند، خدایانی که ترسو هستند، این هم مقایسه‌ای است که بین ایلیاد و هومر و شاهنامه‌ی فردوسی شده است.

بخش آخر عرایضم این است که فردوسی با این مواد ظاهراً غیر اسلامی و حتی ضد اسلامی یک پروژه‌ی اسلامی و شیعی را تحویل داد و سال‌ها هم تحت تعقیب بود هم از طرف نژادپرستان ایرانی ضد اسلام که تا همین الان هم بعضی این‌ها علیه فردوسی فحش می‌دهند، خودشان به انگلیس و آمریکا فرار کرده‌اند آن‌وقت به فردوسی حمله می‌کنند و می‌گویند فردوسی کلاه ما را برداشت! به‌عنوان ایرانی و شاهنشاهی و سلطنت و ایران پیش از اسلام، کل مفاهیم اسلامی را در کاسه‌ی ما گذاشته است. و این طرف هم به بنی عباس، بنی امیه و دیکتاتوری عرب به اسم اسلام جنایت می‌کردند، می‌گفت ما که نوکر شما نیستیم، ما مومن به اسلام هستیم، ما برده‌ی شما نیستیم، ما حاکمیت عرب بر عجم یا عجم بر عرب را نمی‌پذیریم، ما حاکمیت اسلام و خدا را می‌پذیریم، ما حاکمیت دیکتاتورهای بنی امیه و بنی عباس را نمی‌پذیریم. بعضی هم می‌گویند قضیه‌ی فردوسی و شاهنامه را دیگر  سیاسی نکنید و آن را با مسائل روز مخلوط نکنید، باید به آن‌ها گفت مسائل روز زمان فردوسی همین‌هایی بوده است که الان مسائل روز ما است. یکی از دوستان به من گفت یک مجسمه 10، 15 متری سیمرغ ساخته بودند که این‌جا نصب شود و زیر پنجه‌ی این سیمرغ ایرانی، پهباد آمریکایی را گذاشته بودند که چه‌طور آن را له کرده است، بعد بعضی افراد که افراد اهل هنرهای تجسمی بودند پهباد را برداشته‌اند و گفته‌اند فردوسی را به مسائل روز گره نزنید، این‌ها اسطوره‌های بزرگ مقدس شاهنامه هستند و این‌ها را با مسائل روز قاطی نکنید! همین‌ها انحراف است. فردوسی اگر امروز بود می‌خواست شاهنامه بنویسد، همین قضیه‌ی پهباد را هم می‌نوشت، قضیه‌ی 8 سال دفاع مقدس را می‌نوشت، شکنجه‌های سخت در زندان‌های شاه و آمریکا و انگلیس و اسرائیل را می‌نوشت، از غزه و لبنان و بوسنی و افغان و فلسطین و یمن می‌گفت، چون‌ همه‌ی این‌ها ریشه‌های اسلامی دارند، ضمناً بدانید زمان هخامنشی، همه‌ی این‌ها جزو ایران بودند، زمان ساسانی هم بخش اعظمی از این‌ها جزو ایران بودند، بعد هم که حکومت اسلامی ایرانی شده که بیشتر تمدن دست ایرانی‌های مسلمان بوده، این‌ها همه جزو حکومت اسلامی بودند که مرکزیت آن‌ها ایران بوده است. اوایل فکر می‌کردند که فردوسی طرفدار رژیم شاهنشاهی بوده، طرفدار شاه‌ها بوده است، اصلاً معنایی که کلمه‌ی شاه در زمان ما می‌دهد، غیر از آن معنایی است که شاه در زمان فردوسی دارد. بعضی می‌خواهند بین رژیم‌ها و جمهوری اسلامی و شاهنشاهی بگویند که فردوسی طرفدار رژیم شاهنشاهی بوده و شاه‌پرست بوده و طرفدار رضا شاه و محمدرضای پهلوی بوده است. اصلاً شاه در زمان فردوسی و در ادبیات فردوسی به‌معنای نظام شاهنشاهی نیست، شاه یعنی حکومت، شاهنامه یعنی حاکم‌نامه، یعنی تاریخ حکومت‌هایی که بر ایران حکومت کردند، اصلاً مسئله‌ی رژیم شاهنشاهی نیست. این‌که بگوییم فردوسی کیست که عمرش را صرف شاه‌ها کرده است، به جای این‌که این همه وقت صرف رژیم‌های فاسد و ستمگر کند چرا صرف این همه نبوغ و استعداد در شیعه و مسلمان نکرده است، حرف درستی نیست. شاهنامه صحبت از رژیم شاهنشاهی نیست، شاهنامه یعنی حاکم‌نامه، مثل این‌که می‌گوییم شاه خراسان امام رضا (ع) است، می‌خواهیم بگوییم حاکم خراسان ایشان هستند که این هم کسر شأن است که به امام رضا (ع) شاه خراسان گفته شود. به امام رضا (ع)، شاه گفتن، توهین است. ولی آن زمان شاه یعنی شخص اول. پس حواس‌تان باشد که شاهنامه بحث دفاع و توجیه رژیم شاهنشاهی نیست. عرض کردم هزاران بیت در شاهنامه هست که معادل قرآن و حدیث است. شاهنامه یک دائره المعارف است، تهذیب اخلاق اسلامی در آن گفته می‌شود، توحید در برابر شرک مطرح می‌گردد، چه‌قدر ستایش پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) در آن هست، تعریف در دانش، علم‌شناسی، خرد، آداب معاشرت، سیاست و کشورداری، عدالت اجتماعی، مسئله‌ی آزادی و جبر و اختیار، این مسئله که دنیا اعتباری ندارد، این مسئله که به فکر ابدیت و آخرت باشید، مسئله‌ی اخلاص، آداب معاشرت، همه‌ی این‌ها در قالب اشعار حماسی بیان شده است. فردوسی، استاد حماسه است. حماسه یعنی مقاومت و غیرت. یعنی نه سازش نه تسلیم. فردوسی شاعرِ نه سازش و نه تسلیم است، آن‌وقت برخی می‌پرسند چرا ایرانی‌ها شیعه شده‌اند، جواب این است که به همان دلیلی که مسلمان شده‌اند، ایرانی‌ها اسلام را پذیرفته‌اند نه سیطره‌ی رژیم‌های فاسد عرب را و بعد در برابر اسلامِ حکومت، اسلامِ اهل بیت، اسلامِ انقلابی و عدالت‌خواه را انتخاب کردند.

نکته‌ی دیگر برای این‌که عظمت فردوسی را بفهمید، بزرگ‌ترین شاعران ایران اسم ایشان را آورده‌اند و از اشعار ایشان استفاده نموده‌اند. کسانی که خودشان در تاریخ جهان برای خود یلی هستند. به‌طور مثال مولوی، مولوی هم کم‌کسی نیست، ایشان هم اهل خراسان است، ایشان هم وقتی می‌خواهد در شعرش بگوید دنبال آدم می‌گردم، دنبال شرف می‌گردم، می‌گوید:

زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت

 

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

 

او هم به فردوسی استناد می‌کند و شیر خدا هم در منطق مولوی، امیر المومنین (ع) است. خود مولوی هم حب اهل بیت دارد و تعابیری که ایشان راجع به علی بن ابیطالب (ع) دارد راجع به هیچ‌کدام از خلائف دیگر ندارد. ابن اثیر مورخ عرب می‌گوید شاهنامه قرآن عجم بود. یعنی شاهنامه پر از مفاهیم قرآنی است و برای همین برای ایرانیان محترم و مقدس شده است. سعدی در شعرهایش، حافظ در اشعارش، همه و همه به این‌ها اشاره می‌کنند. حافظ قضیه‌ی مظلومیت سیاوش و قساوت افراسیاب را وقتی در اشعار خود می‌آورد، اشاره‌ی او به شاهنامه‌ی فردوسی است.

شاهِ ترکان سخن مدعیان می‌شنود
 

 

شرمش از مظلمه‌ی خونِ سیاوشان باد
 

 

سعدی هم به شعر فردوسی استناد می‌کند:

چه خوش گفت فردوسی پاک‌زاد
 

 

که رحمت بر آن تربت پاک باد
 

 

سعدی یک حکیم الهی است، سعدی مفسر قرآن است، سعدی معلم اخلاق است. حافظ از بزرگان منحصربه‌فرد عرفان نظری است، ایشان هم می‌گوید رحمت بر آن تربت پاک باد، یعنی همین تربت فردوسی. چه چیزی را «چه خوش گفت»؟

میازار موری که دانه‌کش است
 

 

که جان دارد و جان شیرین خوش است
 

 

منظور از این بیت قداست حق الناس و زندگی، حتی زندگی یک مورچه است. و استناد به روایت امیر المومنین دارد که فرمودند به خدا سوگند اگر همین الان بگویند هفت سرزمین همه یک‌جا برای تو فقط یک قیمت دارد و آن هم این‌که مورچه‌ای دارد رد می‌شود یک دانه‌ی جویی بر دهان دارد، همان را از او بگیر و بگو برو دانه‌ی جوی دیگری را بردار، امیر المومنین فرمود به خدا سوگند این معامله را نخواهم کرد، دانه جو از دهان یک مورچه نمی‌گیرم ولو این‌که بگویند تمام دنیا الان در اختیار توست. فردوسی این مور دانه‌کش را به شعر می‌آورد و سعدی هم به آن استناد می‌کند. آدمی مثل انوری می‌گوید:

آفرین بر روان فردوسی
 

 

آن همایون‌بهار فرخنده
 

او نه استاد و ما شاگرد
 

 

او خداوند بود و ما شاگرد
 

 

این شأن فردوسی، نقش و آثار اوست. حتی ایوبیان هم به فردوسی ارادت داشتند، ایوبیان کسانی هستند که به قدس رفتند و بیت المقدس را آزاد کردند، سلاح الدین ایوبی، کرد عراقی سنی بود که با شیعه هم خیلی مشکل داشت ولی اهل بیت را قبول داشت، او رفت و بیت المقدس را از صلیبی‌ها پس گرفت، یکی از چیزهایی که گفته بود در کنار آیات قرآن برای رزمندگان مجاهد عرب سنی که در آن‌جا جنگیدند و قدس را پس گرفتند و بعد به جنوب اروپا رفتند و وارد آندلس شدند، از فارسی به عربی ترجمه کنید و به زبان‌های مختلف بین رزمندگان اسلامی در جنگ‌های صلیبی تقسیم کنید، ترجمه‌ی عربی بخش‌های از شاهنامه‌ی فردوسی است. آن‌جا که می‌خواهند بیت المقدس را از صلیبی‌ها پس بگیرند، کنار آیات جهاد قرآن و خلفا، یاد شهدای صدر اسلام و صحابه، می‌گوید بخشی از شاهنامه‌ی فردوسی را به عربی ترجمه کنید و بین رزمنده‌ها پخش کنید که روح حماسه و قدرت ایجاد شود. این بدان معناست که برداشت آن‌ها این نبوده که شاهنامه ضد اسلام است، برداشت آن‌ها این است که شاهنامه اسطوره و پیام غیرت و مقاومت است. مورخان می‌گویند در آزادی بیت المقدس اشعار فردوسی نقش داشته است برای این‌که روح غیرت و مقاومت و جهاد و شهادت به آن‌ها بدهد. نگاهش به حکومت دینی در قالب وصیت‌نامه‌ی اردشیر بابکان است. می‌گوید:

چو بر دین کند شهریار آفرین
 

 

برادر شود شهریاری و دین
 

 

می‌گوید اگر حکومت به دین سلام و آفرین بگوید و در برابر دین تسلیم شود، آن‌وقت حکومت و دین دو برادر هستند، برادر دوقلو.

نه بی تخت شاهی‌ست دینی به پای
 

 

نه بی دین بود شهریاری به جا
 

 

منظور از شهریاری، حکومت است. می‌گوید دین و دولت را هرگز نمی‌شود و نباید تفکیک کرد. به زبان امروز می‌شود مبارزه با سکولاریسم. یعنی در شاهنامه سکولاریسم مطرح می‌شود. بعضی می‌گوید از شاهنامه هم سکولاریسم درآوردی؟ من در نیاورده‌ام، خود فردوسی است. می‌گوید دین به دور از قدرت، اثر نمی‌گذارد، مناسبات اجتماعی را نمی‌تواند اصلاح کند، دین باید در متن قدرت باشد. حکومت هم اگر بی‌دین و به‌قول امروزی‌ها سکولار باشد، این حکومت موفق نیست و کمکی به خلق نمی‌کند.

دو دیباست، یک در دگر بافته
 

 

برآورده پیش خرد تافته
 

نه از پادشاه بی‌نیاز است دین
 

 

نه بی‌دین بود شاه را آفرین
 

 

می‌گوید دین و حکومت، دین و دولت، ظاهراً دو پارچه هستند ولی با هم بافته شده‌اند، نه دین از پادشاه پادشاه یعنی دین نه رژیم شاهنشاهی در برابر رژیم جمهوری جداست و نه حکومت از دین. نه دین بدون حکومت می‌تواند اهداف خود را محقق کند، نه حکومت بدون دین قابل تحسین و قابل قبول است.

چنین پاسبانان یکدیگرند
 

 

تو گویی که زیر یک چادرند
 

 

می‌گوید دین باید مراقب حکومت باشد که حکومت فاسد نشود، حکومت باید مواظب دین باشد که دین ضعیف و حذف نشود، این‌ها در یک چادر خیمه‌ی فرماندهی باید با هم باشند.

نه آن زین نه زان بود بی‌نیاز
 

 

دو انباز دیدم‌شان نیک‌ساز
 

 

کاملاً هم با هم سازگار هستند، از دولت دینی و دین دولت‌ساز سخن می‌گوید.

چو باشد خداوند رای و خرد
 

 

دو گیتی همی مرد دینی برد
 

 

می‌گوید دنیا و آخرت را با جامعه‌ و حاکمیت دینی می‌شود اصلاح کرد.

چو دین را بود پادشاه پاسبان
 

 

تو این هردو را جز برادر مخوان
 

 

می‌گوید تفکیک دین از دولت را راه نیندازید.

چه گفت آن سخن‌گوی با آفرین
 

 

که چون بنگری مغز داد است دین
 

 

می‌گوید مغز و هسته‌ی عدالت، دین است.

راجع به این‌که بعضی می‌گویند فردوسی آمده زرتشتی‌گری را در برابر اسلام و در عرض اسلام احیا کند باید گفت بسیاری از ابیات هستند که ایشان نظر خود را صریح بیان کرده است که ما از زرتشتی‌گری عبور کرده‌ایم، مزایا و کمالاتی که در پدران ما در زرتشتی‌گری بود، همه در اسلام اهل بیت هست اما خرافاتش نیست. یک نمونه از این اشعار این است:

تو را دانش و دین رهاند درست
 

 

ره رستگاری بباید جست
 

 

این هم از تفکیک علم و دین که می‌گویند علم و دین از هم جداست، می‌گویند اگر علمی هستید دینی نیستید بلکه سکولار هستید، اگر دینی هستید پس علمی نیست. فردوسی با تفکیک دین و دولت مبارزه می‌کند، با تفکیک دین از دانش که امروزه به آن علم سکولار می‌گویند نیز مبارزه می‌کند. می‌گوید اگر دنبال راه رستگاری هستی، بین دین و دانش تفکیک و تقابل مینداز.

اگر دل نخواهی که باشد نژند
 

 

نخواهی که دائم بوی مستمند
 

به گفتار پیغمبرت راه جوی
 

 

دل از تیرگی‌ها به این آب شو
 

 

فردوسی به ایران و ایرانی می‌گوید اگر نمی‌خواهی دلت مدام تاریک باشد و همیشه مستمند و بیچاره باشی، به پیغمبرت راه جو، نمی‌گوید کدام پیغمبر، ما در ایران خیلی پیغمبر داشته‌ایم که کسانی که مدعی پیامبری بوده‌اند، کدام‌یک از پیغمبران را می‌گوید؟ می‌گوید: پیغمبرت. همه می‌دانیم پیغمبرت کیست. پیغمبر مطلق. قضیه‌ی داستان اسکندر که اسلام و مکه را دینی می‌داند که همه ادیان را به کمال رسانده است، فردوسی راجع به کعبه می‌گوید:

خداوند خواندش بیت الحرام
 

 

بدو شد همه راه یزدان تمام
 

 

یعنی از ختم نبوت سخن می‌گوید. من خیلی نمونه آورده‌ام که از هر کدام فقط یکی را می‌گویم، راجع به هر کدام یک کتاب شعر آورده‌ام که تا غروب می‌توان راجع به آن‌ها حرف زد.

بین تمام مذاهب اسلامی هم تشیع اهل بیت را اشاره دارد که من فقط یک نمونه‌اش را می‌خوانم که فردوسی چه اسلامی را راه نجات بشر و راه سرافرازی ایران می‌داند:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
 

 

خداوند امر و خداوند نهی
 

 

این هم مقابل این دیدگاه هست که برخی می‌گویند ما خدا را قبول داریم ولی پیغمبر و امر و نهی و واجب و حرام را قبول نداریم، خدای خالق را قبول داریم ولی خدای شارع را قبول نداریم، ولی فردوسی می‌گوید خداوند امر و خداوند نهی، خداوند تنزیل و وحی. خداوند با بشر حرف زده است، نمی‌توان گفت خدا را قبول دارم و پیغمبران او را قبول ندارم، نمی‌توان گفت من دین را قبول دارم به شرطی که واجب و حرام و امر و نهی نداشته باشد. در هر مصرع از این بیت جواب چند مکتب انحرافی‌ای است که همین امروز در دنیا مطرح می‌باشد که در ایران هم مطرح می‌شود. چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی؟

که من شهر علمم علیم در است
 

 

درست این سخن قول پیغمبر است
 

 

می‌گوید ما دین را علم می‌دانیم، آن را غیرعلمی نمی‌دانیم، مرکز علم و بنیان علم، وحی و نبوت است، نبوت مسئله‌ی روان‌شناسی شخصی و ذوقی نیست، نبوت معدن علم است، به این علم نبوت وارد نمی‌شویم الّا از طریق علی بن ابیطالب (ع). اسلام‌شناسی، اسلام‌شناسی علی (ع) است، نه اسلام‌شناسی بنی عباس و بنی امیه.

گواهی دهم که این سخن راز اوست
 

 

تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
 

منم بنده‌ی اهل بیت نبی
 

 

ستاینده‌ی خاک پای وصی
 

 

این فردوسی است. حال می‌گویند فردوسی ایدئولوژی ایران قبل از اسلام، ناسیونالیسم، شئونیزم، اسلام‌ستیزی است. نژادپرستی ایرانی!

منم بنده‌ی اهل بیت نبی
 

 

ستاینده‌ی خاک پای وصی
 

 

می‌گوید من باید برای خاک پای علی (ع) شعر بگویم.

اگر چشم داری به دیگر سرای
 

 

به نزد نبی و علی گیر جای
 

 

می‌گوید اگر آخرت را قبول داری و می‌خواهی که آخرت خوبی داشته باشی، راهش فقط محمد و علی (علیهما السلام) است. در جواب این‌که می‌گویند حالا که تو این حرف‌ها را زدی، عده‌ای دشمن تو می‌شوند، کسانی که پیغمبر را قبول ندارند و مسلمان نیستند، یا کسانی که مسلمان هستند ولی علی (ع) را قبول ندارند، دشمن تو می‌شوند، فردوسی می‌گوید من دشمن می‌خواهم. واقعاً فردوسی یک مجاهد بزرگ علوی است. می‌گوید:

منم بنده‌ی اهل بیت نبی
 

 

ستاینده‌ی خاک پای وصی
 

اگر چشم داری به دیگر سرای
 

 

به نزد نبی و علی گیر جای
 

گرت زین بد آید گناه من است
 

 

چنین است و این دین و راه من است
 

 

اگر از این حرف‌های من خوشت نیامد، ما این هستیم، این دین و راه من است، من مسلمانِ شیعه‌ی علی بن ابیطالب (ع) هستم. من با این تفکر به دنیا آمده‌ام، من شیعه به دنیا آمده‌ام و مسلمان.

بر این زادم و هم بر این بگذرم
 

 

چنان دان که خاکِ پی حیدرم
 

 

می‌گوید من مرید پیغمبر و علی (علیهما السلام) به دنیا آمده‌ام و تا آخر هم همین مسیر را خواهم رفت، اگر می‌خواهید من را بشناسید فقط یک کلمه بگویم که من خاک پای حیدرم. این فردوسی است.

نباشد جز از بی‌پدر دشمنش
 

 

که یزدان به آتش بسوزد تنش
 

هر آن کس که در دلش بغض علی‌ست
 

 

از او زارتر در جهان زار کیست
 

 

می‌گوید هر کسی دشمن علی (ع) است، بی‌پدر است، حالا هر کسی می‌گفت علی او را به جرم کافری می‌کشتند، فردوسی می‌گوید هر کسی دشمن علی (ع) است بی‌پدر و مادر است. چه کسی بدبخت‌تر از کسی است که در دل خود کینه‌ی علی (ع) را دارد؟

واقعاً فردوسی مظلوم است، ممکن است اگر ما زمان فردوسی بودیم، خراسانی هم بودیم و او را می‌دیدیم، خودِ من شاید به او می‌گفتم این نبوغت را در جاهای بهتری هم می‌توانی خرج کنی، تو اگر با این نبوغ می‌آمدی شرح نهج‌البلاغه یا تفسیر قرآن می‌کردی، چه می‌کردی. ولی شرایط طوری بود که تنها فرصت برای این کارها، همین‌ها بوده است.

راجع به این‌که در برابر بیگانه، استکبار بیگانه و غرب و شرق بایستید، این شعر کیست؟

دریغ است که ایران ویران شود
 

 

غلام پلنگان و شیران شود
 

همه جای جنگ سواران بُدی
 

 

نشستن‌گه شهریاران بُدی
 

 

می‌گوید حیف ایران است که تسلیم استکبار و اشغال‌گران بیگانه شود و پلنگان و شیران و گرگان و موش‌ها و کفتارها بر ما مسلط شوند، این ایرانی است که اگر روی هر نقطه از آن دست بگذاری، جبهه‌ای بوده است که سرداران بزرگ و قهرمانانی در آن‌جا جنگیده‌اند و به هر جایی از آن اشاره کنی، جایی است که یک شهریار و یا یک حاکم باغیرتی در آن‌جا بوده است.

کنون جای سختی و رنج و بلاست
 

 

نشستن‌گه تیزچنگ اژدهاست
 

کسی که از پلنگان بخورده است شیر
 

 

بدین رنج بود ما را دستگیر
 

 

همه‌ی تعابیر فردوسی، حماسه و غیرت انقلابی است. اگر فردوسی امروز بود راجع به این 8 سال دفاع مقدس چه‌قدر شعر می‌گفت، راجع به حزب‌اله حماس چه می‌گفت، راجع به این مجاهدین پابرهنه که در یمن دست خالی می‌جنگند چه می‌گفت.

می لعل پیش آور ای هاشمی
 

 

ز خمی که هرگز نگیرد کمی
 

 

بقیه را به خود دوستان می‌سپارم که بروید ببینید که چقدر تعالیم آیات قرآن، روایات نهج البلاغه و مفاهیم اسلامی از اخلاق و از توحید در شاهنامه هست. من این‌جا 4، 5 هزار بیت از این کتاب آوردم که فقط به شما معرفی کنم، فرصت آن نیست که حتی به آن اشاره کنیم، راجع به توحید و خداپرستی چقدر آیات و روایات را به شعر درآورده است، راجع به اخلاق اسلامی و تهذیب نفس، راجع به عقلانیت و علم در تعریف توحیدی، راجع به مقام زن و خانواده - ما در ایران قبل از اسلامی که گفتم شاه ساسانی فقط در یک حرمسرای خود 3000 زن دارد، حالا نمی‌دانم چند حرمسرا داشته است -، راجع به تربیت فرزند، تربیت اسلامی، در بحث رستم و سهران چقدر مسائل اخلاق اسلامی و کلام اسلامی ذکر می‌کند، راجع به سخنوری، راجع به سیاست و مدیریت و کشورداری - اصلاً گویا آدمی است که سال‌ها سیاست خوانده است روش مدیریت و کشورداری، راجع به توجه به خدا و آخرت، راجع به بی‌اعتباری دنیا، چقدر از احادیث پیغمبر (ص) و امیر المومنین (ع) را به شعر درآورده است که من فقط به یکی از آن‌ها اشاره کرده و عرض خود را ختم می‌کنم:

جهان سر به سر حکمت و عبرت است
 

 

چرا بهر من زو همه غفلت است
 

 

می‌گوید هر جای دنیا را که نگاه می‌کنیم، حکمت است، چرا نمی‌فهمیم؟ «الرُکونُ الی الدُنیا معَ ما تعایُنُ مِنها جهل»، این بیت ترجمه‌ی این روایت است. این روایت امیر المومنین (ع) که فرمودند: «أیها النَاس مَتاعٌ الدنیا فَتَجَنَبوا»، کل دنیا یک کالای بنجل است، از آن اجتناب کنید، آن را بدست بیاورید اما دنبال آن ندوید و اطمینان به دنیا نکنید را این‌گونه به شعر درمی‌آورد:

بپوئیم و رنجیم و گنچ آگنیم
 

 

به دل بر همی آرزو بشکنیم
 

سرانجام زو بهره خاک است و بس
 

 

رهایی نیابد از او هیچ‌کس
 

دل اندر سرای سپنجی مبند
 

 

که پرخون شوی چون بباید کَند
 

 

می‌گوید هرچه هم بشویم، همه در آخر سهم خاک هستیم، به دنیا دل‌بسته نشو که وقتی خواستند تو را ببرند، جان بکَنی، راحت بمیر. امیر المومنین (ع) می‌فرماید: «إزهَد فِی الدُنیا یٌبصِرُکَ الله عوراتِها»، بر دنیا مسلط باش، دنیا را نپرست، خداوند زشتی‌های این زندگی را به تو نشان می‌دهد، «وَ لاتَغفَل فلَستَمِع مَغفول عَنک»، غافل نباش چون تو مغفول نیستی، مورد نظارت هستی، مواظب باش چه می‌کنی. فردوسی می‌گوید:

تو با چرخ گردون مکن دوستی
 

 

که گه مغز اویی و گه پوستی
 

چه جویی ز کردار او رنگ و بوی
 

 

بخواهد ربودن چو بنمود روی
 

بدان گه بود بیم رنج و گزند
 

 

که گردون گردان برآرد بلند
 

و همین‌طور.

آمدند از چنین فردوسی‌ای که خاک پای علی (ع) است و می‌گوید دشمن علی (ع) بی‌پدر است و می‌گوید هر کسی قرآن را قبول ندارد، کسی ساخته‌اند که گفته‌اند درواقع فردوسی کیکاوس و جمشید و رستم و افراسیاب را که بخشی از آن خرافات از قبل بوده و بخشی از آن تاریخ واقعی بوده بخشی هم چیزکی بوده که فردوسی از آن چیزها ساخته، گفته همین قالبی که شما می‌گویید بدهید، اسلام و تشیع و اهل بیت را هم در آن می‌ریزم، بفرمایید این هم شاهنامه.

وقت اذان است، فردوسی خود نماز اول وقت می‌خوانده ما هم کلام خود را به اتمام می‌رسانیم.

والسلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha